هچل هفت

محمدی

هچل هفت

محمدی

کمی مهربان تر...

رابطه با دیگران است که مرا می سازد و شکل می دهد و به من شخصیت می بخشد

ادامه مطلب ...

شرلوک هولمز

شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست . بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟ ادامه مطلب ...

داش اکل

داش آکل 

       

        صادق هدایت 

  

 همة اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکا رستم سایة یکدیگر را با تیر میزدند . یکروز داش آکل روی. قفس کرکی که رویش شلة سرخ کشیده. ناگاه کاکارستم از در درآمد ، نگاه. بعد رو کرد به:

سکوی قهوه خانة دو میل چندک زده بود ، همانجا که پا توغ قدیمیش بود

بود ، پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را دور کاسة آبی میگردانید

تحقیر آمیزی باو انداخت و همینطور که دستش بر شالش بود رفت روی سکوی مقابل نشست

شاکرد قهوه چی و گفت

ادامه مطلب ...