ادامه مطلب ...داش آکل
صادق هدایت
همة اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکا رستم سایة یکدیگر را با تیر میزدند . یکروز داش آکل روی. قفس کرکی که رویش شلة سرخ کشیده. ناگاه کاکارستم از در درآمد ، نگاه. بعد رو کرد به:
سکوی قهوه خانة دو میل چندک زده بود ، همانجا که پا توغ قدیمیش بود
بود ، پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را دور کاسة آبی میگردانید
تحقیر آمیزی باو انداخت و همینطور که دستش بر شالش بود رفت روی سکوی مقابل نشست
شاکرد قهوه چی و گفت